تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

سلامی دوباره🖐

راستش حساب اینکه چندوقت مفقود شده بودم دستم نیست ولی میدونم زیاد بود😅

قرار بود به مناسبت روز اول مدرسه بیام و پست بذارم ولی خب...

اول اینکه داریم به تولد وب (30 دی) نزدیک میشیم😍

دوم اینکه من از شنبه امتحانای نوبت اولم شروع میشه :(

امتحان اول هم دینیه!!!!

سوم اینکه این چندوقته چندتا کتاب خوندم که همشون به نظرم عالین برای همین اسم همه رو میگم:

عقاید یک دلقک- هاینریش بل (میدونم زودتر از اینا باید میخوندمش😬)

آبروی از دست رفته کاترینا بلوم- هاینریش بل

غول مدفون- کازوئو ایشی گورو

پنین- ولادمیر نابوکوف

آبروی از دست رفته کاترینا بلوم رو بعد از دیدن فیلم جوکربه پیشنهاد مامانم خوندم. از هیچکدوم چیزی نمیگم جز اینکه به زیبایی تغییر 180 درجه ای یک آدم رو تحت تاثیر جامعه ای نشون  میدن که شخصیت و ویژگی هاش رونمیپذیره و بهش شک میکنه. نمیخوام چیزی رو اسپویل کنم برای همین ترجیح میدم هم درمورد فیلم و هم درمورد کتاب سکوت پیشه کنم ولی به شدت پیشنهادشون میکنم :)

علاوه بر فیلم جوکر، آخرین فیلم تارانتینو یعنی روزی روزگاری در هالیوود (Once upon a time in Hollywood) رو هم دیدم و بنظرم واقعا ناامید کننده بود.

خیلی از طرفدارهای تارانتینو ممکنه به نظراتی مثل نظر من اعتراض شدیدی داشته باشن ولی با اینکه خودمم یکی از طرفداراشم دوسش نداشتم؛ و شاید من خوب نفهمیدمش!

یه فیلم پرزرق و برق با بازیگرای پرزرق و برقی مثل دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی و آل پاچینو (که همه رو بجز برد پیت خیلی دوست دارم!) با کارگردانی و بازیگری عالی بود ولی واقعا (البته از نظر منی که ماه ها انتظار کشیدم تا ببینمش) پایانش خیلی بد بود. البته ممکنه بعدها دوباره ببینمش و خوشم بیاد؛ کی میدونه؟!🤷‍♀️😅

حالا نمیخوام ادای منتقدهارو در بیارم برای همین میرم سراغ بقیه فیلم هایی که دیدم: 

Dog day afternoon

Psycho

The Godfather: Part II

The Godfather: Prat III

Scent of a woman

Heat

Leon: The professional

همشون فیلم های قدیمی ولی به شدت خوبی هستن. راستش چندوقتی هست به فیلم های قدیمی خیلی علاقه مند شدم و به نظرم خیلی از فیلم هایی که جدیدا میسازن فیلم های آبکی و بیمزه یا صرفا برای سرگرمین چون واقعا وقتی با فیلم های قدیمی مقایسشون میکنم...

ممکنه تک و توک فیلم هایی مثل جوکریا فیلم های آقای نولان چندوقت یبار اکران بشن که بشه بهشون گفت فیلم ارزشمند.

راستییی! تریلر فیلم جدید نولان (TENET) اومد! و دوباره انتظار آغاز میشود😂

یادم بندازین فیلمها و کتاب هایی که گفتم رو به بخش کتابخونه و سینما اضافه کنم😁😅

خیلی حرف زدم، بیشتر از این وقتتون رو نمیگیریم و اگر خدا بخواهد بعد امتحانات دوباره یچیزی مینویسم😄


چند قدم برنداشته بودند که مکث کردند. هیاهویی از ساختمان بلند شد. با عجله برگشتند و دوباره از درزهای پنجره نگاه کردند. نزاع سختی درگرفته بود. فریاد می زدند، روی میز مشت می‌کوبیدند، به هم چپ چپ نگاه می‌کردند، و حرف یکدیگر را تکذیب می کردند. سرچشمه اختلاف ظاهرا این بود که ناپلئون و پیل کینگتن، هر دو در آن واحد تک‌خالِ پیکِ سیاه را رو کرده بودند. دوازده صدای خشمناک یکسان بلند بود. دیگر این که چه چیز در قیافه‌ی خوکها تغییر کرده، مطرح نبود.
حیوانات خارج، از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه کردند ولی دیگر امکان نداشت که یکی را از دیگری تمیز دهند.

قلعه حیوانات - جورج اورول    


-موضوع چیست؟

+موضوع این است: فرض کن که زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگری میشوی...

-معذرت میخواهم، این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نامفهوم است که فرض کن وقتی اینجا (رستوران) خوب سیر شدیم، از کنار دکان نانوایی که رد میشویم یک نان قندی بدزدیم.
آنا کارنینا - لئو تولستوی        

-چرا ما کور شدیم؟

+نمیدانم. شاید روزی سر دربیاوریم.

-میخواهی نظر من را بدانی؟

+بگو.

-فکر نمیکنم ما کور شدیم. ما کور هستیم ؛ کورهایی که میتوانند ببینند اما نمی بینند.

کوری - ژوزه ساراماگو     


-ریگ روان

-برتون به روایت برتون

-تولدت مبارک جک نیکلسون

-روزگار سخت

-یک گل سرخ برای امیلی


اسکروج چون بیدار شد ، هوا بسیار تاریک بود ، چنان که از تخت نگاه میکرد نمیتوانست پنجره شفاف را از دیوار مات خوابگاهش درست تمیز بدهد. در تلاش بود تا با چشمان نافذش در تاریکی رسوخ کن که ناقوس کلیسایی در آن نزدیکی زنگ چهار ربع را زد. پس منتظر اعلام ساعت ماند.

در کمال تعجب شنید که ناقوس سنگین از شش به هفت و از هفت به هشت و همینطور منظم تا دوازده ضربه زد ؛ بعد متوقف شد. دوازده! ساعت از دو گذشته بود که به رخت خواب رفت. ساعت غلط بود. حتما قندیل یخی داخلش شده بود. دوازده!

به فنر ساعت زنگ دارش دست زد تا آن ساعت نامعقول را درست کند. نبض ضعیف و سریعش دوازده بار تپید ، بعد ایستاد.

اسکروج گفت:«یعنی چه؟ ممکن نیست که تمام روز و تا دیروقت شب دیگر خوابیده باشم. ممکن نیست بلایی سر خورشید آمده باشد و الان دوازده ظهر باشد!»

سرود کریسمس - چارلز دیکنز          


-رویای دویدن

-کوری

-آنا کارنینا

-سرود کریسمس

-آرزو های بزرگ


"یاد بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتگی
سویشان دارم دست
جراتم میبخشد
روشنم میدارد"

-نیما یوشیج