چند قدم برنداشته بودند که مکث کردند. هیاهویی از ساختمان بلند شد. با عجله برگشتند و دوباره از درزهای پنجره نگاه کردند. نزاع سختی درگرفته بود. فریاد می زدند، روی میز مشت میکوبیدند، به هم چپ چپ نگاه میکردند، و حرف یکدیگر را تکذیب می کردند. سرچشمه اختلاف ظاهرا این بود که ناپلئون و پیل کینگتن، هر دو در آن واحد تکخالِ پیکِ سیاه را رو کرده بودند. دوازده صدای خشمناک یکسان بلند بود. دیگر این که چه چیز در قیافهی خوکها تغییر کرده، مطرح نبود.
حیوانات خارج، از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه کردند ولی دیگر امکان نداشت که یکی را از دیگری تمیز دهند.
قلعه حیوانات - جورج اورول
نظرات (۴)
اِدْموند ...
Thursday 4 April 19 , 20:08Tara Kawarizadeh
4 April 19، 23:37اِدْموند ...
Thursday 4 April 19 , 16:05Tara Kawarizadeh
4 April 19، 18:43رنگی رنگی
Sunday 31 March 19 , 11:19Tara Kawarizadeh
1 April 19، 19:5000:00 :.
Sunday 24 March 19 , 18:22Tara Kawarizadeh
26 March 19، 13:08